خدا ب شیطان گفت - زمزمه محبت


خدا به شیطان گفت : لیلی را سجده کن . شیطان غرور داشت، سجده نکرد   .

گفت من از آتشم و لیلی گِل است.

خدا گفت :  سجده کن، زیرا که من چنین می خواهم.

شیطان سجده نکرد. سرکشی کرد و رانده شد و کینه ی لیلی را به دل گرفت.

شیطان قسم خورد که لیلی را بی آبرو می کند و تا واپسین روز حیات، فرصت خواست. خدا مهلتش داد.

اما گفت نمی توانی، هرگز نمی توانی. لیلی دردانه ی من است. قلبش چراغ من است و دستش در دست من.

گمراهی اش را نمی توانی حتی تا واپسین روز حیات.

شیطان می داند لیلی همان است که از فرشته بالاتر می رود و می کوشد بال لیلی را زخمی کند.

عمریست شیطانa گرداگرد لیلی می گردد. دستهایش پر از حقارت و وسوسه است.

او بد نامی لیلی را می خواهد. بهانه ی بودنش تنها همین است.

می خواهد قصه ی لیلی را به بیراهه کشد. نام لیلی رنج شیطان است.

شیطان از انتشار لیلی می ترسد. لیلی عشق است و شیطان از عشق واهمه دارد.

عرفان نظرآهاری

 

 



نویسنده » هیرو . ساعت 11:35 صبح روز پنج شنبه 93 تیر 5